.

.

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

جراحی

 

خلاصه ک کشیک قبلیم، ساعت 12 کشیکو از همگروهمیم تحویل گرفتم..

گف این مریضه تصادفیه، آزمایشش اوکی بود از جراحی مرخصه..منم نوشتم اینو تو پروندش ،دیگه تورو بیدار نمیکنن..اوکی باشه ترخیصه تو برو بخواب...

منم با خیال راحت رفتم خوابیدم..ساعت 3.5 زنگ زدن بیدارم کردن..میگن این آزمایشش اومده اوکیه بیا ترخیصش کن، بخش ارتوپدی اینجوری تحویلش نمیگیره..گفتم بابا نوشته ک اگه اوکی بود ترخیصه دیگه..گف ن بخش گیر داده بیا بنویس، اورژانس جا نیس ،ارتوپدی ام اینجوری تحویل نمیگیره..

هلک هلک پا شدم رفتم اورژانس دیدم پرستارش (ر) اس..گفتم (ر ) مسلمون نیستین خدا وکیلی ..چرا اذیت میکنی نصف شبی ..

گف بابا بقران هر چی گفتم این .... (فحش) تحویل نگرفتن..دیگه مجبور شدم ..بیا این (م ح) ام شاهد..

(م ح )ام گف راس میگه خانم دکتر من  خودم باهاشون حرف زدم ولی قبول نکردن..

پرونده رو داده دسم میگه بیا بگیر سرندیپیتی..بیا برو اینقد غر نزن..گفتم (ر)بیا و خون خودتو امشب حلال نکن..

دیدم تا اینجا ک اومدم معاینشم کردم آزمایشاشم دیدم ..ترخیصش کردم..داشتم میرفتم یکی از نگهبانا رو دیدم..گف دکتر نامردا بیدارت کردن..

گفتم آره  ..

گف اسم بگو بقیش با من..

گفتم (ر) بکشینش..

گف فاضل؟؟حله..همون لحظه ی سکه از دست یکی افتاد زمین گف بیا اینم پوکه اش...

 

ی چی بگم پرستار باشعور و با سواد نعمتیه ب ولله...ک اونم ربط داره ب رفتار خود آدم..ن ک (ر) بی شعور باشه ن..فقط یکم مث من بد کشیکه..

تا ساعت 3.5 پیگیر کار مریض بوده در حالیکه میتونسته بخوابه مث بقیه...

 

بعنوان مثال ی بار 4/5 صبح زنگ زدن ویزیت داری؟؟گفتم ویزیت چی ؟؟

گف دکتر فلانی اومده مریضو دیده ویزیت گذاشته..

گفتم دکتر فلانی ک نمیتونه ویزیت بذاره..باید مشاوره بذاره..انجام مشاوره ام با اتنده ن با اینترن...اصن دکتر فلانی 4.5 صب اونجا چیکار میکرده..

گف نههه الان ک نیومده..ساعت 9 مریضو دیده اینو گذاشته..دستخطش ناخوانا بود من نتونستم بخونم تا از همکارا پرسیدم شد الان..

گفتم منو احمق فرض کردی یا چی؟؟ 7  ساااعت طول کشید تا ی اوردر بخونی..نمیتونی بخونی، برو وایستا کنار دکتر ببین چی میگه..ن اینکه هفففت ساعت بعد 4.5 صب زنگ بزنی منی ک تا 1.5 اورژانس بودمو بیدار کنی...من نمیام ببینم..وظیفه من نیس..مسئولیتش با خودته ، زنگ بزن ب اتند خودت..

گف من ک نمیتونم این ساعت بیدارش کنم..من زنگ زدم ک خبر داده باشم..

گفتم خبر چی هاان؟؟خبر چی؟؟ک فقط شونه از مسئولیتت خالی کنی..ک تو اون گزارش کوفتی بنویسی ب اینترنه بخت برگشته خبر داده شد ،نیومد؟؟ هر کاری میکنی بکن ب منم ربط نداره..

تلفنم گذاشتم..هر کار کردم نتونستم یا وجدانم کنار بیام رفتم اورژانس

گفتم چرا تا الان نگفتی من تا 1 اورژانس بودم، اصن شما اینجا نبودی..بگو رفتم خوابیدم تازه الان اومدم پرونده رو باز کردم..چرا دیگه ی دلیل بیخود میاری ک ادم ب شعورش بر بخوره..(اینا رو آروم نمیگفتم..داد میزدما)

گف حالا ک شده منم مسئولیتشو قبول میکنم..

گفتم مسئولیت چی؟؟قطع شدن پای ی آدم؟؟تو اصن میدونی مسئولیت چیه؟؟ اگه خانواده خودت بود همینو میگفتی؟؟هااان؟؟اگه این آقا برادرت بودم همینو میگفتی؟؟؟؟

افتاده بود ب تته پته..مریضو معاینه کردم..زیرآبشم پیش مسئول اورژانسو و سوپروایزر زدمم و رفتم...(این اسمش از نون بریدن نیس..این اسمش وجدانه..من حتی واسه مریضای غیر اورژانسی ام شب و نصفه شب پا میشم میرم..همیشه مریضو میذارم جای خانواده ام..فک میکم اگه خدایی نکرده مامان خودم بود،بابای خودم بود حاضر بود بگیرم بخوابم؟؟!!)

 

خلاصه ک همچین پرستارای بیشعوری ام پیدا میشه..

خلاصه ک هر روز یجوری جنگ اعصاب داریم..

من کلا با همه ی کادر بیمارستان برخورد دوستانه ای دارم..همیشه ب همه سلام و حال احوال میکنم بدون توجه ب مرتبه شغلیشون..دکتر ،پرستار،سوپروایزر.خدمه.نگهبان،بیماربر..منشی هرکی ک تو بیمارستان کار میکنه..

ی رابطه محترمانه ی متقابل..در هر صورت همه ی ما کادر درمانیم و کارمون بدون همدیگه لنگ میمونه..البته تا وقتی ک کارشونو درس انجام بدن...

بعنوان مثال الان با یکی از مسوپئول بخشای اورژانس دعوام شده..وقتی منو میبینه فقط ی ایشششش نمیگه مرده گنده..(ولی من ایشششه رو میگم :))   )

اونم داستانش مفصله الان دیگه نوشتنم نمیاد.

 

جراحی ام دار نفسای آخرشو میکشه..همین هفته مونده فقط...دیگه میرم بهداشت و آف..ی دو ماه از شرر کشیک دادن راااحت میشم..بعدشم میرم زنان..کلن تا اطلاع ثانوی نمیام این بیمارستان..راااحت...

میخواستم آفمو برم مسافرت ک با این قیمت بنزین، احتمالا میره تو لیست رویاهام...

 

 

 

-ی بار دیگه ام نوشتم فک کنم ..ولی بازم مینویسم.این روزا عجیب از خودم میترسم..از افکارم..از کارام..هنوزم نمیفهمم چم شده..کلی دلیل قانع کننده واسه خودم میارم و باز کار خودمو میکنم..کلی راهو میرم بعد ب خودم میگم دقیقن داری چ غلطی میکنی؟؟!!

هی یا خودم میگم اینم ی فازه میپره..ولی هنوز نپریده..

لعنت بهش...لعنت ب من...

نارفیقی...

هنوز عمیقا ناراحتم..هنوز کاملا از شوک این کارشون درنیومدم..هنوز هرچی بالا پایین میکنم این قضایا رو درک نمیکنم چرا همچین کردن..هنوز قلبم درد مبکنه..و میدونم ک قرار نیست حالا حالاها خوب بشه...

اگه نگفته بود شاید عین خیالمم نبود ولی اون گفتن و اون عمل...

واقعا نمیفهمم چرا..بعد حداقل 14-15 سال آشنایی و بعد 7 سال رفاقت ی همچین نارفیقی...

اگه همون سال بعد از اون اتفاق دورشونو خط کشیده بودم، امروز قلبم انقدر درد نمیکرد..اگه بعد اون نامردی نمیبخشیدمشون الان حالم این نبود..ی بار بخشیدمشونو و بهشون فرصت دادم ی باره دیگه دلمو بشکنن..دیگه فرصته مجددی ب هیچکس نمیدم.

از ی چیز امروز مطمئنه مطمئنم..این ک دیگه قرار نیست ببخشمشون..هیچ وقت..حتی اگه منطقی ترین دلیله ممکنو داشته باشن هیچ وقت..

مینویسم ک یادم بمونه حال امروزمو..ک ی وقت دوباره خر نشم ببخشمشون...

کاش فقط میفهمیدم چرا؟؟از بین اون همه آدم چرا فقط من؟؟

 

میدونی بدترین قسمت ماجرا کجاست..ک الان حتی ی شونه نیس ک روش زار بزنم و درددل کنم..ب بقیه شون ک گفتم ی مزخرف سر هم کردن ک ب شعورم برخورد..اون دوتام اونقدر دورن ک نمیخوام نگرانشون کنم...

میدونی ارزش گریه کردنم ندارن..ولی نمیدونم چرا این اشکا قطع نمیشه؟!

 

 

پارس تولز ابزار وب