صرفا جهت نشر یک حال خوب...

کلا روز جالبی نبود..ولی الان خ حس خوبی دارم..شاید واسه این اهنگای قدیمیه پر خاطره ک پخش میشه..یا واسه اون بچه کاکاتوسآ ک گذاشته بودم ریشه بزنن و در اوردم و گذاشتمشون لب طاقچه ب امید اینکه چیزیشون نشه...یا ذوق ب دنیا اومدن فندقه خاله...نمیدونم..شایدم واسه همشون...فقط میدونم این لحظه بدون توجه ب کرور کرور کلاسآی فردا ک از کله سحر شروع میشه..یا حتی امتحان سخت هفته دیگه ک حتی ی کلمه اشم نخوندم ، حالم خوبه خوبه...

+شکرت خدایا...

return

نبودم...چون حس امنیته دیگه نبود...ن ک الان باشه..ن ...ینی نمیدونم، ولی میدونی از ی جایی ب بعد دیگه واست مهم نیست...ن نظر بقبه..ن دیدشون و ن قضاوتهاشون...من کمتر از اونی زندگی میکنم ک هر لحظه بخوام ب فکر خوشآمد دیگران باشم...مینویسم ولی کمتر از همیشه..این روزا انقد درگیر درس و دانشگاه و کوفت و زهرمارک ک وقت هیچی رو ندارم...مثل از دست دادنه بودنه هفته قبلشو... انقدر درگیر بودم ک نفهمیدم کی اومد کی رفت...

+...