.

.

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

پرسپولیس

اره دیگه...پرسپولیس ام قهرمان شد...


+از این دلخوشی الکیای زندگی...

ی معجزه لطفن...

از این طوفانه توی راه...از همه ی خرابیآیی ک قراره ب بار بیاره..میترسم...


+خدایا اگه هستی..ی معجزه لطفن...

قاعده41

ی قاعده ای دارم از امسال ب بعد واسه زندگیم ک البته بعد از در میون گذاشتنش با دوستام چندتا موافق و پیرو ام داشته... اینه ک:

((ترجیح میدم از انجام کاری پشیمون بشم تا از انجام ندادنش))

البته این ی قانون کلیه ک میشه ب خیلی چیزا تعمیمش داد..مث اینکه ترجیح میدم از گفنم چیزی پشیمون بشم تا نگفتنش..از خوردن چیزی پشیمون بشم تا نخوردنش(حتی اگه ی اختاپوس باشه)...از شنیدنه چیزی پشمیون بشم تا از نشنیدنش و کلن همه چی...نمیخوام ده ساله دیگه حسرت کاری ک نکردمو بخورم...میخوام با خودم بگم ک کاش اون کارو نکرده بودم تا اینکه بگم کاش انجامش داده بودم...

میخوام واسه خوده خودم زندگی کنم..میخوام ریسک کنم...از بلند گفتن آرزوهام نترسم..فکر مردم ذره ای واسم اهمیت نداشته باشه...من میمیرم و صد سال دیگه حتی مردم نمیدونن ک منی وجود داشتم..و چیکارا کردم ، چیا خوردم،چیا گفتم،کجا ها رفتم...همه ی آدمای هم عصرمم ی روز میمیرن...پس گور بابای حرف مردم...میخوام برای چیزی ک میخوام از جون و دل بجنگم..و یادم باشه ک عمرم کوتاه تر از اینکه ک نخوام از زندگیم اونجور ک باید و میخوام لذت ببرم...


+اگه این زندگی ی هدفی داره مطمئنن درس خوندن و کار و ازدواج و بچه و مرگ نیست...نمیتونه انقدر مسخره باشه...آرزوهامونو قدر دنیامون بزرگ کنیم..بقول نمیدونم کی: (اگه آرزوهات نمی ترسونتت ،پس بدون اونقدرام بزرگ نیستن) ی همچین چیزی...

اندراحوالاته عید

گفتن پاشو بیا بریم ی وری...رفتیم تیوب سواری رو برف...ی شیب تندو با ی بریدگی وسطش بود رو نشون دادم گفتم اونجا..گفتن دیوونه ای دختر نمیشه اونجا ..گفتم ن بابا اصن خوراکه تیوب سواریه..گفتن پس اول خودت برو..رفتنم همون و اون شیب تندو با سرعت پایین اومدنو و بخاطره اون بریدگی دو متر هوا رفتن و پایین اومدنم همان...باز از رو نرفتم ی جایه دیگه رو نشون دادم گفتم بریم اونجا..این یکی دیگه بریدگی نداشت.ولی ی جوب بود تهش ک بهتر بود نرسیده بهش تموم شه...بازم گفتن خودت اول برو..یعنی این  حجمه عشق و علاقه داشت اذیتم میکرد دیگه...باز ما رفتیم..و افتادیم تو جوب..بهله...قرار شد یکی پایین وایسته بقیه ک میانو قبل از رسیدنه ب جوب بگیره..ی دونه از اون ظریفاشون اومدش با سرعتاا..مام رفتیم بگیریمش..با جفت پا اومد تو دنده هام..اون افتاد اونور من ی ور دیگه ..خودم ب شخصه نمیتونستم تا چند دقیقه از شدت درد بلند شم..ملتم نمیدونستن بخندن یا ما رو بلند کنن..خلاصه له لهم.هچی دیگه جونه تکون خوردن نداشتم..با انواع کوبیدگی در اقساء نقاط بدنم...رفتم بیمارستان کشیک اورژانس یکی از دوستام بود..دستمو گرفته برده پیش دکتر طب..بین ی علامه مریض..میگه این استاجرتونه..حواستون بهش باشه و رفت ..دکترگف خوب چی شدی خانوم دکتر.؟؟یکی نبود ب این دوستم بگه خو مریضی میگی این استاجرتونه؟؟..من الان چی بگم..بگم طی تیوب سواری اینجوری شدم؟؟؟ هیچی دیگه با سر کج تعریف کردم چی شده..بعد دیدن گرافی و اینا ی آتل بسته دستمون و چندتا مسکن..و میگه اجالتا کمتر شیطونی کن تا زودتر بهتر شه...مام با همون سر کج، تشکر گویان از صحنه خارج شدیم...


+هیچی دیگه امیدوارم امساله رو زنده بمونم...

نه شنیدن!!؟؟

اینجوریا بودش ک ما بخاطر حرفی ک زده بود تحویلش نگرفتیم مثه همیشه و حتی سر سوزنی ام احساس پشیمونی نکردیم..بعد دیشب نیومده بودش دورهمی از چشمه ما دیدنش اینو..مام گفتیم ب درک ..وقتی انقده بچه اس ک نمیتونه واقعیتی ب این واضحی رو درک کنه و انقده خودخواهه ک در اوج وقاحت میاد چنین پیشنهادی میده و محق ام هست..ب درک..بذار ناراحت شه..مگه من ناراحت نشدم بابته حرفش...والا بخدا..این میشه نتیجه لوس بار آوردن بچه... وقتی بزرگ شد ..بالاخره یجایی نه میشنوه..پس بچتونو جوری بار بیارین ک تحمل نه شنیدنو داشته باشه ک مث این یارو اینجوری نکنه...


+قرار نبود پست اخلاقی شه :)) بیشتر قرار بود درده دل باشه :)

عید خود را چگونه گذراندید؟؟

وی خسته از مهمانداریه ناشی از نبود مادر خود ..ولو روی کاناپه، با صدای سرماخورده ای ک دو دقیقه در میان قطع و وصل میشود آهنگی فرانسوی بلغور کرده و نگاه تاسف بار پدربزرگ خویش را ب جان میخرد...و از فکر امدن عمه اش ب خانه شان برای عید دیدنی عذادار و درحال کهیر زدن است...باشد ک خداوند منصرفشان گرداند  ( نگین مهمون نواز نیستم و اینا و نههه..باید عمه منو بشناسین تا بتونین قضاوت کنین..یکی از نایابترین پدیده های خلقت و نامزد شده برای هشتمین عجایب خلقته.. )..


+سرما خوردگی.....است.

پارس تولز ابزار وب