.

.

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

اورژانس 1

بیمارستان کلن جای جالبی نیس..ولی بدون شک اورژانس وحشتناکترین جاشه...جایی ک آدما رو تو بدترین شرایط زندگیشون میبینی،کنار بزرگترین ترساشون...جایی ک ب چشم میبینی ک شاید واقعا این زندگی ارزش ادامه دادن نداشته باشه...

اولین مرگ مریضام توی مدت استاجری تو اورژانس بود..ی آقای 91 ساله با سرطان درجه 4 پروستات ک با سطح هوشیاری پایین آوردنش..ی ایل همراهش بود..کارای اولیش انجام شده بود ک اررست کرد...وقتی داشتم ماساژ قلبی میدادم میدونستم ک برنمیگرده و میدونستم برگردوندنش غیر انسانی ترین کار ممکنه..ی آدم با اون سن، با اون میزان درد،از اون وقتآ ک حتی نمیدونی باید چ دعایی بکنی..اون مریض زیر دستم مرد هنوز قیافشو یادمه..ولی اون برترین کیس نبود..

ی پیرمرد 87 ساله رو آوردن باgcs (سطح هوشیاری)دو...میخواستیم اینتوبه اش(لوله گذاری داخل نای واسه تنفس) کنیم ولی غذایی رو ک خورده بود آسپبره کرده بود و هر چی ساکشن میکردیم اصن دیدی نداشتیم واسه لوله گذاری ..ب سختی بالاخره اینتوبه شد...وقتی داشتم از دخترش شرحالشو میگرفتم پرسیدم چند روزه اینجوری شده گف نمیدونم ی دو سه روز پیش همسایه اش زنگ زد گف اینجوری شده منم امروز وقت کردم برم بیارمش..اینو ک گف خشکم زد..مریض سابقه بیماری تنفسی داشت دو هفته پیشم بخاطر حال بدش آورده بودنش اورژانس..و دخترش خیلی راحت میگف وقت نکردم برم بیارمش..من نمیدونم چجوری پدری بوده حق قضاوتم ندارم ولی هر چی باشه پدرشه...اینقد راحت از کنار حال بدش بگذری؟؟ گفتم ینی چی؟؟دو سه روزه بعد تو امروز آوردیش؟؟گف خو وقت نکردم دیگه منم زندگی خودمو دارم...اون مریض چند ساعت بعدش با همه ی تلاشی ک واسه برگردوندنش شد ، مرد..ب همین راحتی..

ی عمر تلاش کنی بچه بزرگ کنی آخرشم وقت نداشته باشن واست..

بنظر من بدترین قسمت پیری همین از کار افتادگیشه..این ک محتاج دست یکی دیگه شی...ب کررات دیدم آدمایی رو ک سر پدر و مادر پیرشون داد میزدن تو اورژانس و قیافه مادر و پدره رنگ پریده تر و خجالت زده تر میشد..اون لحظه من یکی ک قلبم از جا کنده میشد..  دیگه حال اونا رو فقط خدا میدونه...

اینا رو ک میبینم تعجب میکنم از بعضی آدما... از اونا ک واسه ی مقام بالاتر زیرپای یکی دیگه رو خالی میکنن..واسه ی نمره احمقانه یکی دیگه رو خراب میکنن..این آدمایی ک همش در حال دویدنن واسه پول بیشتر درحالی ک تو پول غرقن...وقتی آخر همه چی خاکه چرا انقد حرص؟؟

 

+خلاصه اینکه اینقد اورژانس بخش عجیبیه ک من بعد دو ماه بالاخره تونستم یکم ازش ینویسم..

I HOPE NOT

قسمت بد ماجرا اینجاس ک گذشته رو نمیشه عوض کرد..موندن تو گذشته ام اشتباهه محضه..ولی گذشته میتونه همچنان روی حال اثر بذاره..همه کارایی ک کردی..همه حرفایی ک زدی...کوچکترین حرکتی میتونه ی سلسله اتفاقاتی رو باعث بشه ک امروز از اون چیزایی ک میخوای دورت کنه...گذشته همیشه یجواریی خودشو میچسبونه ب حالتو گند میزنه ب همه چی..و کاریشم نمیشه کرد...دیگه ن پشیمونی فایده ای داره و ن چیز دیگه ای..و میدونی بخش مزخرف ماجرا کجاست؟؟ اینکه اگه بتونی برگردی عقب شاید دوباره انجامش بدی..مث همه کارایی ک هیچ وقت نمیفهمی چرا اصن انجامشون دادی...


+حس میکنم توی ی لوپ معیوب گیر افتادم..انگار قراره همه چیز همینطور باقی بمونه..


پارس تولز ابزار وب