واسه من تابستون از 10 مرداد شروع شد و این هفته ام تموم میشه بخش مرخزفش ابن بود ک من 11 بستری شدم و 12 ام عمل شدم..عملا تعطیلات تابستونم خراب شد..نمیگم بقیه تایستونا خوب بودن ولی این یکی مدال مزخرفترینشو داره...
میگن آدما رو باید تو سختیا شناخت من بالاخره بعضیا رو شناختم...
1 (رفیق)تو مهربونیش شک ندارم..کسی ک همه این روزا رو پیشم موند و ازم مراقبت کرد..کارایی رو برام کرد ک من مطمئن نیستم اگه من جای اون بودم همه ی اون کارآ رو میکردم براش..کسی ک بهم ثابت کرد ک بودنم اهمیت داره...
2 (رفیق)نبود و نمیتونس ک باشه ولی حمایتش بود..صداش بود...
3 (دوست)روز اول بود و حواسش بهم بود ولی دیگه پیداش نشد...
4 (اینترن بخش ) حتی بیشتر از دوستام هوامو داشت...همه رو خبر دار کرده بود گفتم چرا همچین کردی گف خبرشون کردم کمپوت بیارن تقویت شی ..چ معنی میده نشستن تو خونه :))) حداقل انقدی معرفت داشت ک اومد احوالمو پرسید..مثل اون (5) نبود ک زیرزیرکی ازدور نگاه کنه و اخرشم بره ...
6 (ی اصطلاح دوست) حتی با پیامم حالمو نپرسید..آره آپاندیس چیز خاصی نیس..عملش آنچنان خطرناک نیس ولی واسه کسی ک دم از رفاقت میزد...
7و8 (رفیق) 7 اومد سلام کرد و نشست کنار تخت و رفت تو گوشیش و تا حد امکان تو چشمام نگاهم نکرد.. کاش مث قبل بود..8 مجلسو دست گرفته بود مث همیشه... دوست داشتنش این روزا کار سختی نیس..
9-10-11-12 (دوست) بودن ولی نبودن...هنوز ی وقتایی فک میکنم کاش همه چی همونجا تموم شده بود...
13-14-15-16-17 بودن..میتونستن نباشن..هنور نمیدونم...نمیخوامم بدونم...
18-19-20 ...
مینویسم ک یادم بمونه...