.

.

پیام های کوتاه
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

واقعا چرا؟؟

ن واقعا واسه من سواله اگه ی نفر همه داروهای شیمیایی رو حرام اعلام کنه..بعد از اون ورم ادعا درمان سرطان و ام اس و ناباروری و ... کنه..شما ب درستی کازش شک نمیکنی؟؟؟
حاج اقا تبریزیانشون علاوه بر فتوای حرام بودن داروهای شیمیایی و ادعاهای درمانی عجیبش و جراحی رو دخالت در کار خدا دونستن داره ی مشت دارو رو ب اسم خدا و پیر و پیغمبر ب خورد ملت میده..داروهاش هر کدوم حداقل 6-7 تومنه..بیمه ای ام ک بهش تعلق نمیگیره + ویزیتش...
قشنگ ب اسم طب اسلامی داره مردمو تلکه میکنه ی عده متاسفانه زیادی هم چون اسم اسلامو تهش میشنون میرن طرفش...بچه هاشونو واکسن نمیزنن چون ایشون معتقدن این توطئه اسرائیله ک نجاساتو وارد بدن مسلمونا کننن...آخه واقعا حماقت تا کجا؟؟؟
من واقعا نمیدونم این آغا چجوری میخواد نارسایی دریچه قلب و آپاندیس ترکیده و انواع کیست و تومور رو و شریان ورید و طحال پاره شده رو با چهارتا سیاهدونه و سنا و غیره مداوا کنه؟؟
این همه ادمی ک اینروزا با پیوند عضو ب زندگی برمیگردن چی این جراحی هم حرامه؟؟بچه ای ک یا فتق وحشتناک شکمی بدنیا میان با ی جراحی راحت درمان میشن چی؟؟یچه های با شکاف کام و لب چی اینارم نباید جراحی کرد؟؟اونی ک تو تصادف استخون پاش له شده چی ؟اونم بجای پین و پیچ و مهره باید قطع کرد؟؟؟اگه حرامه ک چرا مراجع تقلید عمل میشن؟؟؟
اگه واقعا سرطان زنشو درمان کرده ..چرا مدارکشو ارائه نمیده...اصن ایران قبول نداره..چرا نمیره تو ی کشور دیگه سرمایه گذار پیدا کنه؟؟
چطوری از تو تلگرام و ... میتونه سرطان و ام اس و بیماریهای پوستی رو تشخیص بده..درمانم بذاره؟؟؟
ی بار از سرکنجکاوی من رفتم تو سایتش ..همه توضیحاتش در مورد بیماری واسه ویکیپدبا بود ..ی سری توضیحاتش من دادم ب ی آدم ک رشته ریاضی بود و چیزیم از زیست و اناتومی بدن نمیدونست بخونه ..خنده اش گرفته بود...مشکل اینه مردم ما در مورد چیزی ک علم ندارن نمیرن یکم تحقیق کنن اینم چون اسم اسلام پشتشه ک دیگه فکرشم حتی نمیکنن...مث خرید ی کمد میمونه..فروشنده میگه این چوب فلانه مال فلان کشور و اله و بله مام ک چیزی سردرنمیاریم..گول ظاهر قضیه رو میخوریم و میخریمش...اون طبیب معروف  طب سنتی ک برگشته میگه مگه خر مسواک میزنه ک شما مسواک میزنین؟؟؟

واقعا چرا ملت ما فکر نمیکنن؟؟!!
من نمیگم طی اسلامی یا سنتی بده ن..ولی هر چیزی ب جاش..شما میتونی ی دلدرد و با عرق نعناع درمون کنی...طب گرمو با سردی...واسه تمدد اعصاب ی گل گاوزبون بخوری...چ میدونم واسه دندون درد سرکه سفید...ولی دیگه سرطان و ناباروری و ام اس و پانکراتیت و ...رو دیگه ن...


-زنه اومده با قنده 700میگه انسولینی بوده ولی شنیده دم کرده دم بادمجون قندو میاره پایین ،انسولینشو گذاشته کنار...
اون یکی یچه سرطانیشو یسته ب سنا و از دستش داده...اون یکی اومده شاکی چرا ب بچه من واکسن زدن زیربغلش ورم کرده...

حس خوب

رفته بودم مزون...خواستم از اینور سالن برم اونور دیدم ی خانومه داره میاد رفتم اونور دیدم اونم اومد اونوری گفتم ببخشید سرمو بالا اوردم رفتم اونور اونم اومد اونور..دیدمم اع این چقد آشناس..دیدم خودمم..فهمیدم آینه اس :))))

خودم ک کلا مرده بودم از خنده...مامانه ام پخش زمین بود از خنده...کلا اینجوریه ک هنور بعد دو روز نشستیم یهو میزنه زیر خنده...

بعد رفیقم گیر داده بیا بریم گل بزنیم...خیلی فاز داره..میگم حاجی من چت مادرزادم..گل نزده چتم...گل میخوام چی...ول کن نیس...


+چقد خوبه ک هست..عوض شده ولی مهم نیس...همین ک هنوز اولین رفیق زندگیمو دارم و اون فضای مزخرف نیس..اینکه میتونم مث قدیم بگم و بخندم و برم بیرون باهاشو حس بدی نداشته باشم...همین ک میتونم کنارش خوده خودم باشم...برام بسه..بذار بقیه فکرای مزخرفشونو بکنن..بذار هر کی هر چی میخوان بگه..من دوباره از دستش نمیدم...

گاهی نفهمیدن بهتره...

ینی بعد دو قرن من دو روز وقت کردم برم کرمان ببینمش...بعد همین ی رور رو ک من میتونستم بخوابمو باید ساعت 6 زلزله بیاد..خدایا مشکلت با من چیه؟؟

کلی خندیدم و خوش گذشت این دو روز ..حتی ب زلزله و کارامونم ما خندیدیم در این حد خوش...

ولی آدم بین اوناییم ک باید هم ک باشه ولی حال دلش خوش نباشه هیچی اونجور ک باید خوش نمیگذره...

آدم ی سری واقعیتا رو میدونه..تظاهرم میکنه ک مهم نیس...تا وقتی ی مهر تایید بخوره روش..اون وقته ک میدونی همچینم کم اهمیت نیس...این چند روز رو هی با خودم گفتم مهم نیست مهم نیست...ولی الان میدونم ک مهمتر از اون چیزیه ک فک میکردم...و کاریم ازم برنمیاد...

عمیق ک فک میکنم این تنگی نفسای این چند وقتم بیشتر عصبیه تا آلرژیک...ینی تا الان ب ذهنم نرسیده بود تا الان ک دارم مینویسم و تنگی نفس داره میکشدم...تازه الان متوجه شدم ک این حالم از همون روز شروع شد و من انقد ذهنم درگیر اون بود ک متوجه حال خودم نبودم...

میدونم ی روزی بالاخره عادی میشه..ولی بدون شک فراموش ن...ادم نمیتونه چیزی رو ک هر روز ب چشم میبینه رو فراموش کنه...و تا ابد چرایی این موضوع منو اذیت میکنه...و من ن میتونم بپرسم و ن فراموش کنم...


+کاش اونایی رو ک نباید رو نمیفهمیدیم...

پارس تولز ابزار وب