دیروز ی مادر خودکشی کرده بود..بعد بیست سال زندگی با ی مرد بداخلاق و قرار گرفتن بین خانواده ی خودش و همسرش...
میدونی بعضی از آدما قهرمانه زندگیتن..نباید ک کم بیارن...نباید ک خسته شن...پدر و مادرها حق فک کردن ب خودکشی رو ندارن...بخصوص مادرها...
درست ، من از زندگیشون خبر ندارم...ولی تنها چیزی ک من میفهمم اینکه اگه ی زن و مرد از زندگیشون راضی نیستن حق بچه دار شدن رو ندارن..اگه ی روز کم میارن حق فکر کردن ب بچه رو ندارن چ برسه ب داشتن سه تا بچه ک کوچیکترینشون ی پسر7-8ساله اس...مادرها حق خودخواه بودن رو ندارن...اصلن لابد بهشت واسه همین صبوریشونه ک زیر پاشونه دیگه...
+دیدن مرگ قهرمانها زمین رو غم انگیزتر از همیشه میکنه...
اقا ی لطفی ب خودتون بکنین، یکم تو لباس پوشیدنتون دقت کنین، اینکه شما میره خونه خاله داییتون دلیل نمیشه هرجوری بپوشین و یکی بیاد شرفتون بره..
ما دیشب رفتیم خونه داییمون با ی تیپ حففففن...بابا خونه داییه دیگه..با گرمکن +ی مانتو ب هرچی شبیه الا مانتو، گشاد و کوتاه+ اولین شالی ک دستم اومد ..درمورد صندلامم اصلن نمیخوام صحبت کنم اصن...
بعد تو راه ی آشنایی ک رودروایسی داشتم باهاشو دیدیم ..هیچی دیگه..من مث همیشه پرویی پیشه کردم رفتم سلام علیک کردم...بدون توجه ب نیش تا ته جر خورده ی ملت...حالا تا آخر عمر هر وخ من اینا رو ببینم هر دفعه ابعاد تیپ منو مورد بررسی قرار میدن...
+در هر صورت دقت کنین اقا...
کاش آدمآ یاد میگرفتن روزایی ک خسته ای و بی حوصله انقد سرک نکشن تو خلوتت...با حرفاشون خسته ترت نکن و سر موعظه شونو باز...بفهمن جمعه ها بقدر کافی خودشون لعنتی هستن دیگه اونا با حرفاشون بدترش نکنن...کاش بفهمن وقتی نمیخوای حرف بزنی یا انقدری ک باید محرم نیستن یا حرفات واسه نگفتنه و خودت...
+من شاهد نابودیه دنیایه منم
باید بروم دست بکاری بزنم...
اینستا پر شده از تبریک روز دختر..دخترایی ک با شوق روزو بهم تبریک میگن و ته دلشون هی غنج میره ک وااای روز دختر هست و پسر نه...تمومشم نمیکنن...دیدن این همه دختر با این طرز فکر مزخرف واقعا عذاب آوره....آدمایی ک تعریفشون از دختر باکرگیه ن روحیه دخترانه داشتن...جامعه رو ب ی نگاه کاملا جن*سی ب س گروه..زن و مرد و دخترای باکره تقسیم کردن و دخترای ما جشن میگیرن...از دید من حضرت معصومه یک زنه کامله و خیلی مزخرفه ک صرفا جهت ازدواج نکردنشون دختر خوندشون...زن بودن ی صفته کی میخوان بفهمن این ملت...
آخرشم من نفهمیدم مگه ن اینکه خدا دانای کله؟؟مگه ن اینکه از همه چی خبر داره و همه چی رو میدونه؟؟خوب میدونست ک این آدما همچین میشن، واسه چهار متر خاک خون و خونریزی راه میندازن...میدونس ی روزی میاد ک بمب اتم ساخته میشه...ی روزی خمپاره میخوره وسط بازی بچه ها..ی روزی ب اسم دین ب بچه تجاوز میشه جلو پدر و مادر...سر پدر و مادر و میبرن جلو بچه...ی روزی تفنگآ سمت بچه ها نشونه میره...میدونست روزی20000آدم توی آفریقا و امثالهم از گرسنگی میمیره...میدونست انسان پا میذاره جا پای شیطان...دانای کله دیگه..میدونست..اصلن گیرم گف این سرنوشتشونه و میتونن خودشون سرنوشتشه لعنتیشونو عوض کنن.مگه همون اول کار آدم ب هوای حوا توی بهشت دستش خطا نرفت..مگه قابیل هابیل رو نکشت؟؟
+چرا خدا اجازه داد نسل آدم باقی بمونه؟؟؟چیه این همه ظلم وخون خونریزی دیدن داره؟؟
میدونی ی چیزایی رو تا ب چشم نبینی باورت نمیشه..همش فک میکنی واسه فیلما و داستاناس..مث سکته مغزی و فلجیه بعدش..مث سرطان..مث مرگ عزیز...همه اینا تا 6-7سال پیش تو خیال من واسه داستانا بود تا ب چشم دیدمشون و حالا سر این یکی مورد هنوز تو شوکم..اگه تاییدش نمیکرد، میگفتم الکیه،داره بی خود جانبداری میکنه...
خانواد شو میشناختم..ی خانواده با وضع مالی متوسط و گاهی رو ب ضعیف...6-7ماه پیش خودشو شوهر خواهرش پاشونو کردن تو ی کفش و دختره رو شوهر دادن..الان بعد از 6-7ماه برادرش اومده میگه..یارو دیوونه بود..ی خونه تو ناکجاآباد گرفته دختره رو برده اونجا آدرسشم ب کسی نداده..موبایل دختره رو هم گرفته..هر روز چاقو میذاشته زیر گلوش ک میکشمت حرف نزن..با دست و لباس خونی میومده خونه میگفته الان یکی رو کشتم انداختم فلان جا اگه تو ام حرف بزنی میکشمت...دست و پاشو میبسته و میگفته ب خانواده ات فحش بده و خودش میخندیده...مجبورش میکنه مهریه اشو ببخشه...و دختره ی روز با التماس از صاحب خونش میخاد ک زنگ بزنه ب خانواده اشو..اونا میفهمنو میان میبرنش...حالا 6ماهه حامله اس و پیه طلاق...
وجدانشون کجا بوده پدر و مادر یارو اون وقتی ک رفتن خواستگاری این دختر؟؟؟...وجدانشون کجا بوده اونایی ک میدونستن یارو مشکل داشته و قند میسابیدن رو سرشون دم عقد؟؟؟..کجا بود وجدان اون شوهر خواهره ک ب خیال خودش تحقیق کرده و ی پا وایستاده ک این وصلت سر بگیره؟؟؟ چی میخواد بشه سرنوشت این دختر با اون حجم ضربه روحی؟؟ چی میشه سرنوشت اون بچه ی بی خبر از همه جا؟؟؟
اصلن درک نمیکنم بعضی از آدما رو..پدر و مادری رو ک انقدر بی خیال دخترشونو شوهر میدن...خوب دخترت بچه اس..نفهمه..عاشقه..تو عاقل باش..تا کی ملت میخوان خیلی راحت ب سازه بچه هاشون برقصن و وقتی خورد سرشون ب سنگ، در مقام موعظه در بیان ک، من ک گفته بودم..تو اگه خیلی مردی..خیلی مادری ..تو اگه خیلی میفهمی همون وقت جلوشو بگیر..نذار ک سرش بخوره ب سنگ...آخه حماقت تا کجا؟؟؟
+خدایا اشرف مخلوقاتتو میبینی؟؟؟
بعد کلی وقت رفتم سراغ گیتارم...دیدم یکی از سیماش پاره شده ...اونم از وسط:/// جایی نبوده ک بخواد ضربه ای بخوره...
+امشب دادگاه خانوادگی داریم...
من لعنتی با این حافظه ی نیم بندم..ک همیشه ی خط درمیون یادم میاد همه چیزو..نمیدونم چرا سر این موضوع ک میشه همه چی رو فول اچ دی با جزئیات کامل یادم میاد...سردی هوا.. رو گرگ میش بودنش...منو گذاشتنو رفتنشونو...حالا هر چقدرم بقیه انکار کنن این موضوع رو...من لعنتی همه چیزو یادم میاد...
+هیچ خوابی انقدر واقعی نمیشه...
دلمون تنگه. تو بیا. مگه نگفتی سر میزنی؟ تابستون کش میآد تا میتونه. خیلی تنگه. با اینکه حتا پاییزم نیست. من دیوونهم؛ درست! اما من نکردم. نفهمیدم چی شد بهخدا. خیلی فکر میکنیم مگه ما چیکار کردیم که میگن دیوونهس. قیافهمون شبیه پدرزن ونگوگ شده: دستان زیر چانه، با کلاه، نگاه غمآلود. بیا گلخونه کن، ایام سرده وسط اینهمه تابستون قلبالاسد. یادمون رفته دیگه اون هایوُهوی و نعرهی مستانهمون. چند وقتیه دیگه کسی دندونامون رُ ندیده. قدیما بیشاز این اندیشهی عشاق میکردی. چند وقتیه خسیس شدی. یههو شدی. رفتی دیگه سر نزدی. انگار یادت ما رُ رفته باشه. ما اما هنوزم از یادت کم نکردیم. نباش خسیس، تو بیا. من دیوونهم؛ درست. ولی مگه تواَم دیوونه نبودی؟ مگه همیشه سر نمیزدی؟ ما هنوزم خیالمون جمعه، آخه قرارمون همینه. میزنه بارونا عاقبت. نگرانی اینهمه نیمروز ِ تفته میگذره. امید داریم. گیریم ته دلمون گاهی یهذره هول میکنیم: نکنه بهعمرمون قد نده. هی میخوایم بگیم: بابا نکن هدر، تو بیا. آخرش که میآی، حتا روزی که ما دیگه نباشیم. خب حالا زودتر بیا. نگا، بهخدا شاید دیگه هرگز چیزی نسرودیما. دیروقتیه نشستیم منتظر اومدنات. بیم است کو یههو دیگه برنخیزد از رخوت بدن. بیا او را صدا بزن. واسه ما زشته اینهمه لابهالتماس. جلو دیوونهها کلی پُز دادیم. گفتیم میآی. زمین نمیندازیمون. دیروقتیه موندیم روو زمین. کجا پیدات کنیم؟ یهبارم تو بیا، بیکه ما بگردیم. جان ما ممکنه درفزاید، اما از حسن شما کم نمیشه. باشه، بگو من دیوونهم. اصن کی خواست عادی باشه؟ هیچوقت. حیفه آخه اینهمه دور. کی گفته دور؟ تنگه دلمون. تو بیا. چشممون چند وقتیه به دره؛ اگه بدونی.
+رادیو چهرازی